داستانک و اشعار نو و مینیمال
داستانک و اشعار نو و مینیمال

داستانک و اشعار نو و مینیمال

داستان نامه

ما دو تَن

گام هایمان
تند و سریع
در تک سلولی هدفون هایمان
بی توجه به اطراف
راه میرویم
چشممان به هم می افتد از دور
اما انگار همدیگر را ندیده ایم
قدم ها آهسته میشود
تپش قلبمان زیاد
آرام نزدیک میشویم
نگاهی از گوشه ی چَشمِ هردویمان تلاقی میکند و
!از کنار هم می گذریم
بدون کلام
دلمان میخواهد برگردیم و یک دیگر را صدا بزنیم
اما غرورمان نمیگذارد
ما دو تن مغرور
برای هم ساخته شده ایم
که از همدیگر رد میشویم
و در آغوش درد، آرام
 میسوزیم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.