داستانک و اشعار نو و مینیمال
داستانک و اشعار نو و مینیمال

داستانک و اشعار نو و مینیمال

داستان نامه

تو می باریدی

تو می باریدی
چو نور،
بر دامن تاریکی!
و من تشنه
در ژرف
تو را نوشیدم،
افتادم
در روزنه ی نور
به بیرون رسیدم،
جستجویت کردم،
نبودی،
ندیدم،
از کجا باریدی؟!